سربازی ِ آقا

ساخت وبلاگ

   

برای دوره ی مهدویت باید به استان میرفتیم، تعدادمان پانزده نفری میشد، برایمان ونی تدارک دیدند تا هزینه رفت و برگشتمان کمتر شود.

روز پنجشنبه حرکت کردیم، در ابتدای مسیر هر کس مشغول ِ کاری شد، من هم دفترچه یادداشتم را درآوردم که اگر چیزی به ذهنم آمد بنویسم، از پلیس راه که گذشتیم، صدای ِ استاد رفیعی را شنیدم، سخنرانی میکردند، صدا خیلی ضعیف بود ولی چون صدای ِ استاد را میشناختم متوجه شدم که چه کسی دارد سخنرانی میکند، از نفرات جلویی خواستم تا به راننده بگویند صدای ضبط را بلند تر کند، شروع کردم به یادداشت برداشتن از سخنرانی، بقیه هم گوش میدادند.

اولین مبحث که تمام شد، دیدم بچه ها دارند پچ پچ میکنند و از کسی تعریف و تمجید میکنند، کنجکاو شدم و از زهرا که صندلی جلویی نشسته بود، دلیلش را پرسیدم، او هم اول کمی سر به سرم گذاشت بعد گفت راننده هم دارد سربازی ِ آقا را میکند، گفتم یعنی چه?? گفت این راننده، سرویس ِ مدارس ِ دبیرستان ِ دخترانه است، او سی دی هایی از سخنران های معروف را تهیه کرده و در مسیر برای دخترها میگذارد تا گوش بدهند.

خیلی خوشحال شدم و گفتم هر کس که بخواهد، میتواند سربازی کند،

یکی در لباس طلبگی..

یکی در لباس طبابت ..

یکی در لباس کارگری

یکی هم راننده است و سربازی میکند. 

شهید ِ بزرگوار مطهری میفرمایند: همه ی ما انسان ها مثل ِ کاروانی می مانیم که در مسیر کمال در راه هستیم، ولی باید برای رسیدن به کمال، از شاهراه اصلی عبور کنیم، اما ممکن است هر کدام از ما از یک راه ِ فرعی، خودمان را به آن شاهراه برسانیم.

چقد زیبا بیان کرده اند!! اگر طبیب در طبابتش، وزیر در وزارتش، تاجر در تجارتش و ..به وظیفه ی اخلاقی و شرعی خود عمل کند، در حقیقت راهی را انتخاب کرده که او را به شاهراه میرساند.

و او هم داشت خودش را به شاهراه میرساند.

...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahlparvaz بازدید : 148 تاريخ : سه شنبه 25 دی 1397 ساعت: 19:46